۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

تفتان و هامون

تفتان و هامون

 

 

تقدیم به مردم صبور 
استانم

تفتان هامون ؛ مجموعه شعر انور بجارزهی 


آبی هامون من خشکیده بود
همنفس با یاسهای مرده بود
خشک شد رنجیده شد مرداب شد
از فراق همنفس بی خواب شد

باد می رفت و به خاک و کوه و سنگ
تندر و رعد و به صحرا و به رنگ
این ندا می داد کای یاران به هوش
آبی هامون من خشکیده دوش

کیست تا رنج و غمش پایان دهد
درد تنهایی او از هم درد 
هیچکس یارای مردی را نداشت
هرکسی یارای سردی را نداشت

مثل اینکه مردها مرده بُدند
در ته سوراخ خود خفته بُدند
لیک نه ! ساز صدایی در گرفت
با نوایش قصه چاکر نوشت

چاکر* آن مرد بزرگ سرزمین
راد مردی و غرورش را ببین
گفت باد را کای باد رو
گو به هامون آید آن تفتان تو

تا تو را مثل برادر برگِرد
راز تنهایی هامون بر درد
سیستان را صادقانه دل دهد
سرزمینش را سراسر گُل دهد

سیستان سیصد هزاران خاطره است
غیرت ملکش هنوز هم باکره است
لیلی مجنون او فردوسی است
رستم دستان آن موروثی است

سرزمینم سرزمین کوچ و کوچ
سرزمین راد مردان بلوچ
مردمی از نسل پاک آریا
سفره شان خالی ز هر رنگ و ریا

کوه تفتان هُرم خود بسیار کرد
بارها این کار را تکرار کرد
ابرها از هُرم او بسیار شد
ابر باران در پی اش بیدار شد

ابرها تا سوی هامون تاختند
کوهی از باران به رویش ساختند
آبی هامون من سر زنده شد
شکر حق ورد زبان بنده شد

تا ابد پاینده مان هامون من
در پناه ایزد منان من
سبز در سبز و تو با تفتان ما
کور چشم دشمنان از خوان ما


*سردار چاکر از اسطورهای بلوچستان است.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر